×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دست نووشته های مهاتما گاندی

× من میتوانم خوب , بد , وفادار, خائن , فرشته خو یا شیطان صفت باشم . من میتوانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم . من میتوانم سکوت کنم , نادان ویا دانا باشم . چرا که من یک انسانم و اینها صفات انسانی است . و تو هم به یاد داشته باش : من نباید چیزی باشم که تو میخواهی. من را خودم از خودم ساخته ام , تو را دیگری باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش : منی که من از خود ساخته ام , آمال من است . تویی که تو از من می سازی آرزوهایت یا کمبودهایت هستند . لیاقت انسان ها کیفیت زندگی را تعیین میکند نه آرزوهایشان . و من متعهد نیستم که چیزی باشم که تو می خواهی . و تو هم می توانی انتخاب کنی که من را می خواهی یا نه . ولی نمی توانی انتخاب کنی که از من چه می خواهی . می توانی دوستم داشته باشی همین گونه که هستم , و من هم . می توانی از من متنفر باشی بی ه
×

آدرس وبلاگ من

yaghey.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/yaghey

یاغی

یاغی  ....

بر لبانم غنچه لبخند پژمرده است
نغمه ام دلگیر و افسرده است
نه سرودی؛ نه سروری
نه همآوازی نه شوری
زندگی گویی ز دنیا رخت بر بسته است .
یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است .
این چه آیینی؟ چه قانونی؟ چه  تد بیری  است ؟

من از این آرامش سنگین و صامت عاصیم دیگر

من از این آهنگ یکسان و مکرر عاصیم دیگر

من سرودی تازه می خواهم
جنبشی ؛ شوری ؛ نشاطی ، نغمه ای ، فریادهایی تازه میجویم

من به هر آیین و مسلک کو، کسی را از تلاشش باز دارد یاغیم دیگر

من تو را در سینه امید دیرینسال خواهم کشت

من امید تازه می خواهم
افتخاری آسمان گیر و بلند آوازه می خواهم

کرم خاکی نیستم اینک تا بمانم در مغاک خویشتن خاموش !
نیستم شبکور که از خورشید روشنگر بدوزم چشم
آفتابم من که یکجا ، یک زمان ساکت نمی مانم .
با پر زرین خورشید افق پیمای روح خویش

من تن بکر همه گلهای وحشی را نوازش می کنم هر روز
جویبارم من که تصویر هزاران پرده در پیشانیم پیداست
موج بی تابم که بر ساحل ، صدف های پُری می آورم همراه
کرم خاکی نیستم . من آفتابم  .
جویبارم ، موج بی تابم  .

تا به چند اینگونه در یک دخمه بی پرواز ماندن ؟
تا به چند اینگونه با صد نغمه بی آواز ماندن ؟
شهپر ما آسمانی را به زیر چنگ پرواز بلندش داشت
آفتابی را به خواری در حریم ریشخندش داشت
گوش سنگین خدا از نغمه شیرین ما پُر بود
زانوی نصف النهار از پایکوب پر غرور ما
چو بید از باد می لرزید
اینک آن آواز و پرواز بلند و این خموشی و زمین گیری ؟
اینک آن همبستری با دختر خورشید
و این همخوابگی با مادر ظلمت

من هر گز سر به تسلیم خدایان هم نخواهم داد ،
گردن من زیر بار کهکشان هم خم نمی گردد

زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد
زندگی بایست در پیچ و خم راهش ،  ز الوان حوادث رنگ بپذیرد
زندگی بایست یک دم "یک نفس حتی"
ز جنبش وا نماند .
گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد .

زندگی همچنان آب است ...
آب اگر راکد بماند ، چهره اش افسرده خواهد گشت
و بوی گند می گیرد .
در ملال آبگیرش غنچۀ لبخند می میرد .
آهوان عشق از آب گل آلودش نمی نوشند .
مرغکان شوق در آئینه تارش نمی جوشند .

من سر تسلیم بر درگاه هر دنیای نادیده فرو می آورم جز مرگ .

من  ز مرگ از آن نمی ترسم که پایانیست بر طومار یک آغاز .
بیم من از مرگ یک افسانه دلگیر بی آغاز و پایان است .

من سرودی را که عطری کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمی خواهم .

من سرودی تازه خواهم خواند ، کش گوش کسی نشنیده باشد .

من نمی خواهم به عشقی سالیان پایبند بودن

من نمی خواهم اسیر سحر یک لبخند بودن

من نه بتوانم شراب ناز از یک چشم نوشیدن

من نه بتوانم لبی را بارها با شوق بوسیدن

من تن تازه ، لب تازه ، شراب تازه ، عشق تازه می خواهم .


قلب من  با هر تپش یک آرمان تازه می خواهد .
سینه ام با هر نفس یک شوق ، یا یک درد بی اندازه می خواهد

من زبانم لال- حتی یک خدا را سجده کردن، قرن ها او را پرستیدن، نمی خواهم .

من خدای تازه می خواهم .
گرچه او با آتش ظلمش بسوزاند سراسر ملک هستی را
گرچه او رونق دهد آیین مطرود و حرام می پرستی را

من به ناموس قرون بردگیها یاغیم
یاغیم من ،  یاغیم من ، گو بگیرندم ، بسوزندم
گو به دار آرزوهایم بیاویزند
گو بسنگ ناحق تکفیر
استخوان شعر عصیان قرونم را فرو کوبند

من از این پس یاغیم ، من یاغیم، من یاغیم دیگر...

شنبه 19 تیر 1389 - 3:57:39 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم